«ایران» به بهانه سالگرد عملیات سوسنگرد، معیارهای اعتماد به روایت های مختلف از جنگ را به بحث گذاشت
نقشه دفاع در مقابل حمله گازانبری روایت های جنگی
مرجان قندی
خبرنگار
گستردگی، دگرگونی و تنوع اطلاعات از ویژگیهای عصر امروز است. در چنین وضعیتی اسرار و اطلاعات فروخفته یکی پس از دیگری سربرآورده و روایت و تحلیلهای یکجانبه درباره یک حادثه را حتی اگر به تاریخ پیوسته باشد به بازنگری وا میدارند. جنگ عراق علیه ایران از جمله حوادث تاریخی است که هر چه از آن دور میشویم درخصوص برخی اتفاقات بیشتر با روایتهای متفاوت روبهرو میشویم. با اینکه ما در عصری هستیم که هنوز افراد بسیاری هستند که جزو شاهدان عینی وقایع و حوادث در صحنه جنگ بودهاند. عملیات آزادسازی سوسنگرد در آبان ماه سال ۵۹ یکی از وقایع 8 سال دفاع مقدس است که روایتهای مختلفی از آن بازگو شده است. از این رو به سراغ پژوهشگران و فعالان حوزه دفاع مقدس از جمله محسن رخصت طلب، پژوهشگر تاریخ جنگ، نصرتالله محمـــودزاده، نویســــنده پیشکسوت حوزه ادبیات پایداری و گلعلی بابایی، پژوهشگر و مستندنگار دفاع مقدس و یکی از پرکارترین و مؤثرترین چهرههای ادبیات پایداری و مقاومت رفتیم و چرایی روایتهای مختلف از یک واقعه در جنگ تحمیلی به طور خاص در این گزارش عملیات آزادسازی سوسنگرد را مطرح کردیم که حاصل آن پیش رویتان قرار دارد.
انتشار اسناد جنگ کلید روشن شدن ابهامات
محسن رخصتطلب، پژوهشگر تاریخ جنگ با اعتقاد به اینکه تا زمانی که اسناد جنگ منتشر نشود تناقضات و تعارضات در روایتها وجود دارد، میگوید: «برای این موضوع میشود دلایل مختلفی برشمرد، یکی اینکه اساساً بعضیها واقعیتها را نمیگویند و از نگاه شخصی یا سازمانی حادثه را روایت میکنند که این خطای بزرگی است چون به تاریخ و ذهن مخاطب لطمه میزند. دلیل دوم هم اینکه بعضیها مشاهدات خود و دیگران را به همراه مطالعاتشان واقعنگاری میکنند، یعنی حادثه را طوری بیان و روی آن تأکید میکنند که گویی واقعیت تنها همان بوده که آنها گفتهاند! بعضی دیگر هم متأسفانه به دلیل در دسترس نبودن اسناد جنگ آنچه را که از زاویه نگاه خودشان در جنگ دیدهاند، همه واقعیت تلقی میکنند. چه در خصوص موضوع سوسنگرد و چه موضوعات دیگر.»
وی در ادامه میافزاید: «در جنگ چه بسا اگر 5 نفر یک حادثهای را از 5 نقطه مختلف ببینند هر کدام میآیند و آنچه را که دیدهاند نقل میکنند و آن را همه واقعیت تلقی میکنند بدون اینکه نقل دیگران از آن حادثه را بشنوند. حتی گاهی صحبت دیگران را مصداق خلاف گویی تلقی میکنند و این یکی از دلایل روایتهای متفاوت از یک حادثه است.»
این راوی حوادث جنگ تحمیلی در تکمیل سخنانش میگوید:«به نظرم اگر ما بتوانیم از اقداماتی که برخی کشورها در مستند کردن وقایع مهم تاریخی خودشان انجام دادهاند، الگو بگیریم میتوانیم با استفاده از تجربه بشری کاری اساسی انجام دهیم که در نتیجه از تناقضات در روایتها کاسته شود. مثلاً در لندن مرکزی با عنوان مرکز مطالعات استراتژیک ایجاد شده که محققان در آنجا از بعد جنگ جهانی دوم تا امروز توانستهاند بیش از 3 هزار جلد کتاب مرجع تدوین کنند و همچنان هم گروههایی با حضور یا مراجعه به این مرکز راجع به جنگ جهانی دوم مطالب مستند مینویسند. این مکان میشود یک مرکز مرجع و دارای صلاحیت که یک جمعی مینشینند، کار میکنند و بعد از اینکه اطلاعات با مستندات تأیید شد، یک واقعه تاریخی را تبیین میکنند که قابل استناد برای همه از جمله فیلمساز، داستاننویس، شاعر و... باشد. ما متأسفانه چون چنین کاری را تاکنون نکردهایم مشکلی را که در بالا به آن اشاره شد را هم داریم. اگر ما هم بتوانیم با ایجاد یک مجموعه یا مرکز که همه دستاندرکاران جنگ، چه آنهایی که در جبهه حضور داشتند، چه آنهایی که اهل مطالعه هستند، تاریخ نگاران، علاقهمندان به تاریخ و ... را یکجا جمع کنیم، قادر بودیم هر واقعه ای از جنگ تحمیلی را کامل تر از قبل تبیین و از تناقض گویی و بحث و جدلها جلوگیری کنیم. اما متأسفانه ما این امکان را تاکنون نداشته ایم و همیشه از ارتش، سپاه ، جهاد و دیگران نقلهای مختلفی از یک واقعه داریم که البته هر کدام درست هم میگویند اما هر کدام از روایتها بخشی از واقعیت را بازگو میکنند.» این پژوهشگر تاریخ با اشاره به روایتهایی که درباره مقاومت سوسنگرد بیان شده است، میگوید: «سوسنگرد هم مثل بقیه وقایع نقلهای متفاوتی دارد، مرکز مطالعات سپاه با سندهایی که در اختیار داشته از زاویه دید خودش از این مقاومت گفته است، ارتش هم از زاویه نگاه خودش، نیروهای مردمی مثل شهید چمران و دیگران هم از زاویه دید خودشان ماجرا را نقل کردهاند. اینها هیچ وقت نشده بنشینند کنار هم یا مرجعی هم نبوده که هر کدام از این نقلها را از روی رفتار علمی ممیزی و پیاده سازی کند و حرف اول و آخر را بزند.»
روایتهای متعدد باعث عدم اعتماد مخاطبان به حقیقت واقعه میشود
نصرت الله محمودزاده نویسنده پیشکسوت حوزه ادبیات پایداری با بیان اینکه متأسفانه اخیراً چند روایتی شدن درخصوص مسائل و اتفاقاتی که در جنگ تحمیلی داشتیم زیاد شده، میگوید: «روایتهای متعدد باعث میشود مخاطبان احساس کنند صداقتی که باید در روایت وقایع باشد وجود ندارد.»
محمودزاده میافزاید: «یکی از دلایلی که درباره تعدد روایتها وجود دارد این است که هرکس واقعه را از زاویهای مختص به خودش میبیند. یعنی افراد با گذشت زمان با نگاه جدید به واقعه آن را بازسازی و تعریف میکنند و چون آن صداقت قبل در جامعه وجود ندارد، نمی توانیم قبول کنیم و بگوییم اصل قضیه همین بوده است.»
وی در ادامه میگوید: «مسائلی وجود دارد که از نظر امنیتی و نظامی صلاح کل کشور است که همچنان محرمانه باقی بماند. چون این موضوع مرسوم است که برای افشای بحثهای محرمانه در هر کشور یک زمانبندی وجود دارد. اینکه آن مسائل چه زمانی و چطور باید گفته شود بسیار مهم است. اگر به واقعه مورد نظر در زمان نامناسب پرداخته شود ممکن است از دریچه سلیقه سیاسی و جناحی نگاه شود و بحث درباره آن واقعه به سمتی برود که بعضی خوششان بیاید و بعضی نه، بنابراین ممکن است اطلاعات به درستی منتقل نشود. فرض کنید من بخواهم به عنوان محمودزاده سال 59 ماجرای سوسنگرد را برای شما بگویم یا به عنوان محمودزادهای که الان در این مملکت مثلاً پستی دارم حرف بزنم، موضع بگیرم و نظر بدهم. ممکن است شرایط برای من به گونهای باشد و شواهد و مسائل امروزم مرا به سمتی سوق دهد که تصمیم بگیرم ماجرای سوسنگرد را طوری بازگو کنم که کسانی خوششان بیاید یا کسانی خوششان نیاید! آیا من باید چمران را محور مقاومت قرار بدهم؟ یا شهید تجلایی و یکسری از بچههای سوسنگرد را؟ بچههای تبریز را محور مقاومت قرار بدهم یا کسانی که الان مسئولیتهایی دارند و آنجا هم بودند اما نقش تعیین کنندهای نداشتند، اما میتوانند نقش آنهایی را که شهید شدند به خودشان نسبت دهند و بگویند که ما این کار را کردهایم؟! اگر هم کسی بخواهد بیاید یکسری واقعیتها را بگوید که اتفاقاً آن مسأله به ضرر فردی میشود که الان در کشور مسئولیت دارد، اینجا دیگر بحث سیاسی شده یا تحریف شده و... بنابراین معمولاً افرادی که تاریخ را مینویسند همه را نمیگویند و نمینویسند و حرفها را میگذارند برای نسلهایی که دیگر این جناح بندیها وجود ندارد، چون این بهترین راه است.»
محمودزاده با بیان اینکه خودش از افرادی بوده که در سوسنگرد از شاهدان موضوع بوده و در ماجرا دخیل هم بوده و حضور فعال داشته است، میگوید: «من داوطلبانه به سوسنگرد رفتم. من شاهد بودم مهمترین چیزی که سوسنگرد را توانست نجات دهد، مقاومت درونی بچههای داوطلب بود اما همیشه کمتر به آن پرداخته شده است. الان متأسفانه طوری شده که اگر کسی بخواهد حقایق یک واقعه را دریابد، باید مثل یک محقق چندین مطلب را کنار هم بگذارد تا به نتیجه برسد. راحت نمیتوانید بگویید که اگر از مجله فلان یا از کتابهای فلانجا راجع به این موضوع مطلبی بخوانم خیالم راحت است که همهاش واقعی است. متأسفانه این مشکل بخصوص برای نسل جوان وجود دارد. به همین خاطر هم میبینید که گرایشهای جوانان امروز در واقع چپ و راست یا افراط و تفریط است و افراد متعادل کمتر داریم. متأسفانه الان کتابهایی که نوشته میشود کتابهایی هستند که اکثراً به سمتی میرود که موضوعی را به خواننده القا کند که قضیه این است! و این باعث شده در این حوزه ریزش خواننده داشته باشیم.» وی در ادامه خاطره ای درباره آزادسازی سوسنگرد تعریف میکند و میگوید: «خاطره فراموش نشدنی از یک جمله تاریخی از بچههای تبریز دارم. وقتی عملیات تمام شد و سوسنگرد آزاد شد ما در قسمت مالکیه مستقر بودیم. جلسهای گذاشته و سؤالی مطرح شد که اگر دوباره عراق آمد و سوسنگرد را محاصره کرد، ما باید چه کار کنیم؟ بین افراد حاضر یک بحثی شد و همان کسی که من میگویم از بچههای تبریز بود، گفت: «میمانیم و باز هم مقاومت میکنیم» گفتم: چرا؟ گفت: «اگر ما بایستیم و مقاومت کنیم و در محاصره باشیم امام چون ما را دوست دارد، به خاطر نجات ما میتواند به ارتش و نیروهای نظامی دستور بدهد که بیایند و سوسنگرد را آزاد کنند! اما اگر ما نباشیم دلیلی ندارد امام کاری کند.» آن جوان 19،18 سال بیشتر نداشت اما به نظرم این بهترین تحلیل بود. از چنین فردی با چنین تحلیلی میشود به میزان ارتباط عمیق جوانان با امام پی برد؛همان انگیزهای که باعث مقاومت مردم در شهرهای مرزی شد.»
باید به نویسنده و محقق اعتماد کرد، مگر در موارد خاص!
گلعلی بابایی پژوهشگر و مستندنگار دفاع مقدس نظری متفاوت دارد و میگوید: «اینکه در بعضی از موضوعها، روایتهای متفاوتی میشنویم طبیعی است چون هر واقعه شاهدان متعددی دارد و هرکس هم با نگاه خودش به واقعه نگاه و بعد تحلیل و قضاوت میکند و در مورد هر حادثهای ممکن است این اتفاق بیفتد.»
وی درخصوص اینکه مخاطب از کجا باید بداند که کدام روایت به واقعیت نزدیک تر است، توضیح میدهد: «دستیابی به واقعیت سازوکار خودش را دارد، یعنی وقتی مستندنگار یا تاریخ نویس یا کسی که قرار است درباره واقعهای بنویسد و آن را توصیف کند، اول باید تحقیق و پژوهش انجام بدهد، راستیآزمایی کند، حرفهای مختلف را بشنود و مدارک و مستندات را ببیند، بعد قضاوت یا ثبت کند. راستی آزمایی و همپوشانی کردن اطلاعات با همدیگر و رسیدن به یک خروجی مشخص میتواند ابهامات را برطرف کند. البته در برخی وقایع هم شاید اصلاً خروجی حاصل نشود. مثل خیلی از مسائل جنگ که در مورد آنها هنوز یک اتفاق نظر پیش نیامده است. مثل بحث پایان جنگ یا ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر یا قبول قطعنامه و خیلی از بحثهای دیگر که آنها هم به خاطر اینکه مسئولان کمتر راجع به آنها صحبت و اظهارنظر کردند همچنان در هالهای از ابهام مانده است.» این مستندنگار دفاع مقدس ادامه میدهد: «اگر کسی محقق نباشد مثلاً یک جوان که برای اطلاعات شخصی دنبال موضوعی است، نباید به عنوان یک آدم شکاک به هر چیزی با شک نگاه کند، خیلی از موضوعات جنگ روایتهای متفاوت ندارند و شکی در واقعیت آنها وجود ندارد بلکه برخی سخت میگیرند. خیلی روایتها هستند که شکی در واقعیت آنها وجود ندارد. ما در کتابها میخوانیم که در بعضی عملیاتها شکست، در بعضی عملیاتها پیروزی و در بعضی عملیاتها عقبنشینی داشتیم. در تعدادی شهید زیادی دادیم و... اینها همه وجود دارد و در خیلی از کتابها به طور مستند آمده است. وقتی کتابی را یک مؤسسه یا سازمانی مینویسد قطعاً آنجا آدمها و فیلترهایی بوده که اطلاعات را تأیید و راستیآزمایی کردهاند.» بابایی با بیان اینکه روایتهای مختلف راجع به یک واقعه بیشتر در خاطرات صدق میکند، میگوید: «هر فرد از نگاه شخصی به واقعه نگاه کرده و آن را روایت میکند. مثلاً خاطرات افراد از یک عملیات میتواند متفاوت باشد. این تفاوت هم به خاطر جایگاه فردی است که هرکدام دارند، یک موقع عملیات را فردی که تک تیرانداز بوده نقل میکند که او فقط خودش و چند متر اطرافش را میدیده و همان را هم بازگو کرده است. یک موقع هم همان عملیات را یک فرمانده روایت کرده که قطعاً او شعاع بیشتری از جغرافیای این عملیات را دیده و اطلاعات بیشتری راجع به آن عملیات داشته است. حالا اگر فرد محقق و پژوهشگر باشد، باید با مستندات، روایت راویها، مکتوبات و مدارک شنیداری بیشتری از آن واقعه را بررسی و بعد قضاوت کند اما اگر مخاطب عام است باید به نویسنده مطلب اطمینان کند. مگر اینکه میان مطلبی که خوانده با دانستههای قبلیاش ابهامی به وجود بیاید که آنجا باید تحقیقاتش را بیشتر کند تا به یک جمعبندی برسد.
شناخت قوتها و ضعفها برای رسیدن به واقعیت
آشنایی با دیدگاهها و نظریات دیگران درباره مسائل جنگ ایران و عراق، شناخت قوتها و ضعفهای تحلیلهای جنگ ایران و عراق،آگاهی از میزان صحت اطلاعات و اخبار منتشر شده و در صورت نیاز اصلاح آنها، اطلاع از توانمندی نویسنده، پژوهشگر و تحلیلگران آثار، استفاده از تجربه افرادی که از نزدیک در صحنه واقعه بودند و مسئولیتی در آن داشتهاند، ضرورت دارد تا به حقیقت یک واقعه که چندین روایت دارد، پی برد.
در پاسداشت سالروز شهادت جمعی از نخبگان صنایع موشکی و در رأس آنان سردار شهید حسن طهرانی مقدم
موشک سلاحی در خدمت بازدارندگی
حسن عبدالله زاده
خبرنگار
نه سال پیش درچنین ایامی، درساعاتی که اهالی پایتخت و شهرهای بزرگ وکوچک اطراف آن، درپایان کار و تلاش روزانه به خانه برمیگشتند، یکباره صدای مهیبی شنیدند که منشأ آن معلوم نبود. اما براحتی میشد حدس زد که صدای مهیب به همراه لرزش ناشی ازآن، در نتیجه یک انفجاربسیارشدید بوده است. اولین خبرها حکایت از انفجاردرزاغه مهماتی در نزدیکی کرج داشت، اما این نمیتوانست پاسخ پرسشهای گوناگون مردمی باشد که ازاین حادثه شوکه شده بودند. کنجکاویها ادامه یافت تا آنکه نام شهید حسن طهرانی مقدم بهعنوان یکی از افراد مؤثر در راهاندازی صنایع موشکی کشور از ویرانههای مرکز صنایع موشکی کشورهمچون ققنوسی از دل خاکستر به پرواز درآمد و مردم شهرهای دور و نزدیک از تجهیزسیستم دفاعی کشور به انواع موشکهای دوربرد و میانبرد باخبرشدند. این حادثه مردم را به یاد روزهایی انداخت که رژیم بعث عراق ناجوانمردانه هراز چندی شهرهای بیدفاع ومسکونی را با موشکهای روسی هدف قرارداده و بعضاً محلهای را به خاک وخون میکشید و چیزی جلودارش نبود. آن روزها ایران بهدلیل در اختیار نداشتن توان موشکی نمیتوانست دشمن را از اینگونه اقدامات ناجوانمردانه باز دارد و رژیم بعث عراق با برتری در این بخش از همان ابتدا با پشتگرمی به سکوت محافل بینالمللی از سلاحهای غیرمتعارف علیه مناطق مسکونی استفاده میکرد و بر ضعف قوای خود در برابر اراده مردم ایران برای مقابله با تجاوز بعثیان سرپوش مینهاد.
ژاندارم منطقه فاقد توان موشکی
پس از جنگ جهانی دوم با وجود آنکه سامانه موشکی در کنار کارکردهای فناورانه در توسعه علوم، همچنین گسترش ایدههای صلح آمیز، بخش عمدهای از توان نظامی یک کشور در جهت اهداف آفندی و پدافندی محسوب میشود، اما ارتش ایران قبل ازانقلاب فاقد این سلاح بود. این درحالی بود که اغلب همسایههای ما از جمله عراق به موشکهایی با بردهای متفاوت مجهز بوده وتوازن قدرت که اصل مهمی دربازدارندگی از تهاجم دشمن است در این بعد برقرار نبود.
البته تلاش ناموفق ونیمبندی تحت عنوان «پروژه شکوفه» یا پروژه گل در سال 1356با همکاری مشترک ایران و اسرائیل در جهت ساخت موشکهای دوربرد آغاز شد که در مراحل بعدی معلوم شد طرحی برای کلاهبرداری از سوی اسرائیلیها بوده و هیچ یک از مراحل آن کلید نخورد. اما آن هنگام که اولین موشک عراقی 10 روز قبل از آغاز هجوم سراسری ارتش این کشور به خاک کشورمان، کاروان مقامات رسمی کشور شامل ابوالحسن بنیصدر ریاست جمهوری، محمدعلی رجایی نخستوزیر، تیمسار ولیالله فلاحی رئیس ستاد مشترک، سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی ارتش و سرلشکر جواد فکوری وزیر دفاع را که برای بازدید از مرز به منطقه غرب رفته بودند هدف گرفت، اهمیت این سلاح دانسته شده و از همان روز ایده جبران این نقیصه در مجموعه سامانه دفاعی کشور در ذهنها شکل گرفت. آغاز جنگ شهرها از سوی عراق با شلیک اولین موشک اسکاد بی300 معروف به موشک 9 متری در 16 مهر1357 یعنی 17 روز پس از آغاز رسمی جنگ به دزفول و به بار آمدن خرابیهای بسیار و شهادت تعداد زیادی از مردم عادی و بیپناه در یک لحظه، مسئولان را برآن داشت تا هرچه زودتر چارهای برای رفع این نقیصه بیابند. درآن شرایط تنها راه منصرف کردن رژیم بعث عراق از ارتکاب چنین جنایاتی مقابله به مثل بود، یعنی تحقق خواسته مردم که در شعار «موشک، جواب موشک» تبلور داشت، ولی دستها برای این کار خالی بود و برنامهای هم برای تولید موشک نداشتیم. اغلب کشورها هم ایران را تحریم نظامی کرده وحاضر نبودند چنین سلاحی در اختیار ما قرار دهند. همچنین دانش موشکی نیز که جزئی از اسرار نظامی محسوب میشد در دسترس نبود. عراق همچنان بااستفاده ازامکان موشکی خود شهرهای بیدفاع ما را مورد هجوم وحشیانه قرار میداد تا آنکه لیبی حاضر شد تعداد محدودی موشک میانبرد در اختیار کشورمان قرار دهد که این اقدام لیبی بهدلیل همراه شدن خدمه موشکهای ارسالی و تعصب عربی آنان فاقد تأثیرگذاری بود.
بنیانگذاری صنایع موشکی در سال 63
سال ۶۳ ایران تصمیم گرفت تا اقدامی اساسی در جهت تولید موشک انجام دهد. از اینرو گروهی از سپاهیان با محوریت حسن طهرانی مقدم به منظور فرا گرفتن نحوه آمادهسازی و پرتاب موشک مأموریت یافتند تا به سوریه، تنها کشوری که در این موضوع با ایران حاضر به همکاری بود، سفر کنند. سوریه بهدلیل انعقاد قرارداد با شوروی سابق قادر به فروش موشک به ایران نبود اما آمادگی داشت تا دانش موشکی را به نیروهای ما منتقل کند. چندی بعد موشکهای معدودی که از لیبی و کره شمالی خریداری شده بود توسط خدمه خودی به اهدافی اقتصادی در عمق عراق شلیک شد. در نتیجه آن برای مدتی حملات موشکی عراق متوقف شد، اما از آنجا که کشورمان با محدودیت موشک روبه رو بود نتوانست کاملاً به اهداف بازدارندگی خود از این طریق دست یابد و عراق با دستکاری تعداد زیادی از انبوه موشکهای خریداری شده از شوروی سابق برد آنها را افزایش داد تا موشکهایش تهران وشهرهای دوردست را نیز هدف قرار دهند.
جنگ نفتکشها مصیبتی دیگر
جنگ نفتکشها که به هدف قرار دادن اهداف اقتصادی در خلیج فارس از طریق عملیات نظامی (هوا- دریا) توسط موشک و بمباران هوایی در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اطلاق میشود در سال 1364 آغاز شد و با هدف قرار دادن کشتیهای تجاری – نفتی در خلیج فارس به مقصد بنادرایران لطمهای جدی به صدور نفت و پیکره اقتصاد کشورمان وارد آورد. هدف عراق از بهراه انداختن این جنگ وارد آوردن فشار بیش از پیش بر ایران بود، زیرا با کاهش درآمد نفتی از طریق محدود شدن صدور نفت، همچنین افزایش هزینههای تولید و صدور نفت بهدلیل انهدام منابع و پایانههای نفتی و افزایش حق بیمه نفتکشهای خارجی و غیره تأمین موشکهای میانبرد برای ایران که گاهی تا دوونیم میلیون دلار هر یک از آنها هزینه در بر داشتند مقدور نبود.
موشک سلاح بازدارندگی
موشک با وجود آنکه در ماهیت خود یک سلاح است و سلاح وسیلهاى براى جنگ و درگیرى، اما در بین همه تسلیحات، هیچ سلاحى به اندازه موشک دربازدارندگی نقش ندارد، موشک در میان تسلیحات بالاترین کارآیی را در زمینه بازدارندگی داشته و بیشتر در جلوگیرى از شرارتهای جنگی مؤثر است تا وقوع جنگ. از اینرو از نیمه دوم سال 1362 درنتیجه حملات موشکی سنگین توسط رژیم بعث عراق که گستره آن بیش از گذشته بود و ناامنی در شهرها را تشدید کرده بود مقامات عالیرتبه کشور را برآن داشت تا تصمیم مهمی بگیرند؛ تصمیمی که سرنوشت توان نظامی ایران را تغییر دهد. این درشرایطی بود که هیچ امکان و زیرساختی برای این کار وجود نداشت.
دراین راستا، 13 نفر از یگان توپخانه سپاه به فرماندهی «حسن طهرانی مقدم»، برای گذراندن دوره آموزشی عازم سوریه شدند تا پس از گذراندن دورههای لازم، اولین یگان موشکی ایران را راهاندازی کنند. وزیر وقت سپاه نیز مسئولیت تجهیز اولین هسته یگان موشکی سپاه را برعهده گرفت و اینگونه، اولین گامها برای شکلگیری یگان موشکی کشوربا هدف بازدارندگی برداشته شد.
حسن طهرانی مقدم، محور این گروه بود که تجربه کاردر توپخانه سپاه را در چنته داشت. این گروه در آبان 1363 راهی سوریه شد و کار خود را شروع کرد و در فرصتی کوتاه فرماندهی سکو، مونتاژ و بارگیری موشک، تزریق سوخت، استقرار موشک و نصب کلاهک، نصب سرجنگی، هواشناسی، تست و... را آموخت.
با بازگشت افسران جوان به کشور، ایران موفق شد با تکیه برتوانمندی نیروهای خودی و با استفاده از موشکهای خریداری شده از فشار دشمن کاسته و در دوران دفاع مقدس ضربات متقابلی را نیز به طرف عراقی وارد نماید. این موفقیتها مرهون نخبگان گمنامی همچون حسن طهرانی مقدم است که در میانه راه با جسارت علمی و خودباوری دو فروند از موشکهای خریداری شده را در اختیار گرفت تا با مهندسی معکوس به ساختار آن پی برده و تولید آن را آغاز کند.
درپی این اهتمام غیرتمندانه امروز کشور به فناوری تولید انواع موشکهای پیشرفته دست یافته و این توانایی عاملی در بازدارندگی تهاجم دشمنان به خاک کشورمان محسوب میشود.